سنگر اندیشه و بصیرت

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است

سنگر اندیشه و بصیرت

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است

سنگر اندیشه و بصیرت
بسم رب الشهدا
سلام بر همه ی جویندگان فهم و بصیرت.....بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است «آنهایی که دور و بر امیرالمؤمنین بودند و ایستادند و جنگیدند، خیلی بصیرت به خرج دادند که بنده بارها از امیرالمؤمنین نقل کرده‌ام که فرمود: «لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق » . در درجه اول، بصیرت لازم است. معلوم است که با وجود چنین درگیری‌هایی، مشکلات امیرالمؤمنین چگونه بود. یا آن کج‌رفتارهایی که با تکیه بر ادعای اسلام، با امیرالمؤمنین می‌جنگیدند و حرف‌های غلط می‌زدند.» مقام معظم رهبری
بصیرت دهی وآگاهی بخشی یکی ازمهمترین واساسی ترین راهکار مبارزه با جنگ نرم دشمن است.... لطفا با نظرات و انتقادات خودتان من را در پیشبرد و حفظ این سنگر یاری نمایید.....
Instagram@ali.saem.katoom

نویسندگان
آخرین نظرات

۸ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

(بسم الله الرحمن الرحیم)

سلام. این متن رو یکی از دوستام برام فرستاد نمیدونم منبعش کجاست ولی جالب بود منم گذاشتم تو وبلاگ نویسندش حلالمون کنه.........
همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...از چادری ها میگیم....
اما امروزمیخوام بگم...


سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی خم به ابرو نمیاره...
سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...
سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...
سلامتی پسری که سرش و خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،نه رودروی ناموس مردم....


سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتان نه لباس های تنگ وشلوار جاستین...
سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه والیزابت تیلور ...دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست...
سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...
صائم کتوم

به افتخاره همه بسیجی ها








.در دانشگاه
به قول خودش روشنفکر بود.
یک روز فهمید که من بسیجی هستم
جلوی جمع برگشت گفت: شنیده ام توهم چماق بدستی؟
گفتم بله چماق بدستم . زمان دفاع مقدس که امثال تو سوراخ موش اجاره می کردند،
چماقمان را برداشتیم. و به شکل اسلحه در آوردیم و برای شماها سینه سپر کردیم.
بعد از دفاع که شما ها دنبال عشق و حالتان بودید چماقمان را دست گرفتیم.
و شکل کلنگ در آوردیم
و شروع به آبادانی کشور
و ساختن سد ها و جاده ها و نیروگاه ها کردیم.

وقتی زلزله بم و سیل گلستان و زلزله آذربایجان و ... آمد

و شماها در خانه های خود لم می دادید و فریاد انسان دوستی سر میدادید،

چماق هایمان را برداشتیم و به شکل برانکارد در آوردیم

و رفتیم تا مردم را از زیر آوار در بیاوریم.

زمانی که شما به فکر کوی دانشگاه و عشق بازی هایتان بودید،

صائم کتوم

عکسی که می بینید، لحظه ای زیبا از ز حیات دو رفیق را نشان می دهد که در مینی بوس و احتمالا هنگام حرکت آنان به سمت مناطق عملیاتی گرفته شده است.

شهید "سید‌عطاءالله میرمحمدی"(شخصی که درخواب است- متولد ۱۳۳۳) و مداح شهید"محمدرضا خدیور"(متولد ۱۳۴۳).

عکس از صمیمیت و نزدیکی فراوان این دو پاسدارِ شهیدِحکایت دارد.

جالب آن که این دو عزیز، در یک عملیات(خیبر)، در یک محل(جزیره مجنون) و به فاصله پنج روز از یکدیگر به شهادت رسیده اند و در بهشت زهرای تهران، در نزدیکی هم به خاک سپرده شده اند. خدا این قبیل رفاقت ها را، قسمت همه بندگان خوبش کند در این واویلای آخرالزمان.

شادی ارواح بلندشان صلوات

This image has been resized. Click this bar to view the full image. The original image is sized 1025x410 and weights 99KB.
صائم کتوم

به گزارش جهان، حاج آقا قرائتی تعریف می ‏کرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.

نوشت که ستاد اقامه نماز! شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است که: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده که بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفت: گفتم که نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو. شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت.

صائم کتوم
درویشی کودکی داشت که از غایت محبّت، شبْ پهلوی خودش خوابانیدی
شبی دیدکه آن کودک در بستر می نالد و سر بر بالین می مالد
گفت: ای جان پدر چرادر خواب نمی روی؟
گفت: ای پدر! فردا روزِ پنج شنبه است و درس های یک هفته پیشِ استاد عرضه می باید
از بیم در خواب نمی روم مبادا که درمانم
آن دوریش صاحب حال بود. این سخن بشنید نعره ای زد و بیهوش شد
چون با خود آمد گفت: واویلا، وا حَسْرَتا
کودکی که درسِ یک هفته پیش معلّم عرض باید کرد شب در خواب نمی رود
پس مرا که اعمالِ هفتاد ساله در روز مظالم بر خدایِ عالم الاَسرار عرض باید کرد
حال چگونه باشد؟
قالَ رَسُولُ الله صلى الله علیه وآله
حاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا
به محاسبه نفس خویش بپردازید پیش از آنکه حساب رسى شوید
صائم کتوم
خبرگزاری المدینه‌نیوز نوشت: «زائران ایرانی که امسال در مسیر عشق حسینی حرکت می‌کردند، گزارش دادند یک زن که به نظر می‌رسید خسته است، برای استراحت وارد یکی از خیمه‌ها شد و در خوابی عمیق و طولانی فرو رفت.
طولانی شدن خواب این زن باعث شد تا دیگران را متوجه خودش کند، به همین دلیل به سمت زن آمدند و او را صدا زدند اما جوابی نداد و اینگونه متوجه شدند که وی مرده است و در کنارش عقربی را پیدا کردند که آن نیز مرده است و متوجه شدند که این زن توسط نیش عقرب کشته شده است.
زنان وقتی تلاش می‌کردند که جسد وی را به خیمه کناری ببرند، احساس کردند که جسم عجیبی در وسط بدن زن است. وقتی لباس وی را کنار زدند، کمربندی انفجاری را دیدند که به دور کمرش بسته شده بود.
پس از کشف کمربند انفجاری، نیروهای امنیتی خود را به محل رساندند و به راحتی و بدون هیچ تلفاتی آن را خنثی کردند.»
صائم کتوم


نماز را بازاری نکنید اول وقت و با خضوع و خشوع به جا بیاورید.
اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند؛
تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که ذکر کبیر به شمار می آید و همچنین آیت الکرسی را در تعقیب نماز ترک نکنید.

آیت الله قاضی
صائم کتوم

شهید ذوالفقار عزالدین در خواب دید که سرش گوش تا گوش بریده میشود. با ترس از خواب بیدار شد ولی دوباره به خواب رفت. این بار مولای ما امام حسین را دید که در خواب به او میگوی: "عزیزمن سر تورا خواهند برید همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت اما دردی حس نخواهی کرد چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت".
وقتی ذوالفقار بیدار شد این خواب را برای دوستانش تعریف کرد و آنها به نوبه خود بعد از شهادتش به خانواده اش خبر دادند...
اما چیز عجیب آنکه مادر شهید ذوالفقار یک روز قبل از شهادتش خواب دید که حضرت زینب(س) پیشاپیش یک نعش سفید و نورانی که بر دست فرشتگان است راه میرود..یکی از دستهای شهید هم قطع شده بود ..
شهید ذوالفقار عزالدین به دست سلفی های سوریه به شهادت رسید و در حال حاضر هم بدنش هنوز در دست این اشقیاء است .آنها بعد از آنکه سرش را از تنش جدا کردند به کار فجیع خود افتخار کردند و خواستند نام حضرت زهرا(س) که بر سینه شهید نقش بسته بود با خنجرهای خود از بین ببرند...
روحش شاد...

 

صائم کتوم