سنگر اندیشه و بصیرت

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است

سنگر اندیشه و بصیرت

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است

سنگر اندیشه و بصیرت
بسم رب الشهدا
سلام بر همه ی جویندگان فهم و بصیرت.....بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است «آنهایی که دور و بر امیرالمؤمنین بودند و ایستادند و جنگیدند، خیلی بصیرت به خرج دادند که بنده بارها از امیرالمؤمنین نقل کرده‌ام که فرمود: «لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق » . در درجه اول، بصیرت لازم است. معلوم است که با وجود چنین درگیری‌هایی، مشکلات امیرالمؤمنین چگونه بود. یا آن کج‌رفتارهایی که با تکیه بر ادعای اسلام، با امیرالمؤمنین می‌جنگیدند و حرف‌های غلط می‌زدند.» مقام معظم رهبری
بصیرت دهی وآگاهی بخشی یکی ازمهمترین واساسی ترین راهکار مبارزه با جنگ نرم دشمن است.... لطفا با نظرات و انتقادات خودتان من را در پیشبرد و حفظ این سنگر یاری نمایید.....
Instagram@ali.saem.katoom

نویسندگان
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با موضوع «ولایت فقیه(مباحث تخصصی)» ثبت شده است

1. در آغازین دقایق صبح ، روز خود را با سلام به امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف آغاز کنیم.
2. در قنوت نمازهایمان دعای فرج «اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...» را بخوانیم.
3. ثواب کارهای خودمان رابه امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه کنیم.
4. قرائت قرآن.
5. زیارت کربلا، عتبات، امام رضا-علیه السلام، زیارت حضرت معصومه-علیها سلام، زیارت حضرت عبدالعظیم و...
6. احوالپرسی بستگان در طول روز یا هفته.
7. برای سلامتی امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف هر روز صدقه بدهیم.
8. برای فرج امام زمان علیه السلام بیشتر دعا کنیم.
9. یاد گرفتن دعاهای مخصوص امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف بیشتر به ما کمک می‌کند. برای این کار می‌توانید به مفاتیح‌الجنان مراجعه کنید.
10. از طرف امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف به امام حسینj عرض سلام کنیم.
11. به فقرا و مستمندان شیعه کمک کنیم.

صائم کتوم

آیت‌الله جوادی آملی یکی از فقها و فیلسوفان کشورمان است که دلایل عقلی متقنی بر ضرورت ولایت فقیه ارائه کرده است.

آیت‌الله جوادی آملی یکی از فقها و فیلسوفان کشورمان است که دلایل عقلی متقنی بر ضرورت ولایت فقیه ارائه کرده است. ایشان در کتاب «ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت» به بررسی دلیل «عقلى محض»، دلیل «مرکب از عقل و نقل» و دلیل «نقلى محض» بر ولایت فقیه پرداخته است که در این مقال دلیل عقلی محض منتشر می‌شود:

دلیل عقلی محض همان برهان ضرورت نظم در جامعه اسلامی است که در گذشته بیان گردید و دانستن این نکته درباره آن ضروری است که این برهان، به دلیل آنکه مقدماتی عقلی دارد و از این جهت، دلیلی عقلی است، هرگز ناظر به اشخاص نیست و دارای چهار خصوصیت "کلیت‏ "، "ذاتیت‏ "، "دوام‏ "، و "ضرورت‏ " می‏باشد و به همین دلیل، نتیجه‏ای که از آن حاصل می‏شود نیز کلی و ذاتی و دائمی و ضروری خواهد بود. از اینرو، براهینی که در باب نبوت و امامت اقامه می‏شود، هیچ یک ناظر به نبوت و یا امامت‏شخص خاص نیست و امامت و نبوت شخصی را ثابت نمی‏کند و در مساله ولایت فقیه نیز آنچه طبق برهان عقلی محض اثبات می‏شود، اصل ولایت‏برای فقیه جامع‏الشرایط است و اما اینکه کدام یک از فقیهان جامع‏الشرایط باید ولایت را به دست گیرد، امری جزئی و شخصی است که توسط خبرگان برگزیده مردم یا راه‏های دیگر صورت می‏گیرد.

در فصل نخست کتاب گفته شد که حیات اجتماعی انسان و نیز کمال فردی و معنوی او، از سویی نیازمند قانون الهی در ابعاد فردی و اجتماعی است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان باشد و از سوی دیگر، نیازمند حکومتی دینی و حاکمی عالم و عادل است‏برای تحقق و اجرای آن قانون کامل. حیات انسانی در بعد فردی و اجتماعی‏اش، بدون این دو و یا با یکی از این دو، متحقق نمی‏شود و فقدان آن دو، در بعد اجتماعی، سبب هرج و مرج و فساد و تباهی جامعه می‏شود که هیچ انسان خردمندی به آن رضا نمی‏دهد.

این برهان که دلیلی عقلی است و مختص به زمین یا زمان خاصی نیست، هم شامل زمان انبیاء(علیهم‏السلام) می‏شود که نتیجه‏اش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوت رسول خاتم‏صلی الله علیه و آله و سلم است که ضرورت امامت را نتیجه می‏دهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه می‏باشد.

تفاوت نتیجه این برهان در این سه عصر، آن است که پس از رسالت‏ختمیه رسول اکرم، حضرت محمد مصطفی‏صلی الله علیه و آله و سلم، آمدن قانونی جدید از سوی خداوند ناممکن است; زیرا هر آنچه که در سعادت انسان تا هنگام قیامت; از عقاید و اخلاق و احکام نقش دارد، به دست اعجاز، در کتاب بی‏پایان قرآن نگاشته شده است و از اینرو، یک نیاز بشر که همان نیاز به قانون الهی است، برای همیشه برآورده گشته است و آنچه مهم می‏باشد، تحقق بخشیدن به این قانون در حیات فردی و اجتماعی و اجرای احکام دینی است.

صائم کتوم

برخی‌ گمان‌ کرده‌اند که‌ تئوری‌ ولایت‌ فقیه‌ و اندیشة‌ سیاسی‌ حکومت‌ ولایی‌ از ابداعات‌ فقهای‌ معاصر و یا حداکثر از دوران‌ محقق‌ نراقی‌ به‌ بعد است‌ و فقیهان‌ گذشته‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ از ولایت‌ فقیه‌ به‌ مفهوم‌ حکومت‌داری‌ و زمامداری‌ جامعه‌ سخنی‌ نگفته‌اند.

خطای‌ این‌ اد‌عا با نگاهی‌ گذرا به‌ پیشینة‌ تاریخی‌ بحث‌ ولایت‌ فقیه‌ کاملاً‌ آشکار می‌گردد بحث‌ نیابت‌ عامه‌ و خاصه‌ حضرت‌ ولی‌ عصر(عج) از آغاز غیبت‌ صغری‌ و کبری‌ در میان‌ شیعیان‌ مطرح‌ بوده‌ است. برای‌ نمونه‌ شیخ‌ مفید (متوفای‌ سال‌ 413 هجری) در باب‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر کتاب‌ المقنعه‌ می‌نویسد:

«اجرای‌ حدود و احکام‌ اسلام‌ به‌ سلطان‌ اسلام‌ است‌ که‌ از ناحیة‌ خداوند منصوب‌ شده‌اند و منظور از سلطان، ائمة‌ هدی‌ از آل‌ محمد(ص) یا کسانی‌ که‌ از جانب‌ ایشان‌ منصوب‌ گردیده‌اند می‌باشند و امامان‌ نیز این‌ امر را به‌ فقهای‌ شیعه‌ واگذار کرده‌اند تا در صورت‌ امکان، مسئولیت‌ اجرائی‌ آن‌ را برعهده‌ گیرند.»(1)

حمزة‌ بن‌ عبدالعزیز دیلمی‌ معروف‌ به‌ سلار دیلمی‌ (متوفای‌ 448) در کتاب‌ مراسم‌ می‌نویسد:

«اجرای‌ احکام‌ و حدود در میان‌ مردم‌ به‌ فقهأ واگذار شده‌ است‌ و به‌ همة‌ شیعیان‌ دستور داده‌ شده‌ تا در اقامة‌ این‌ امور به‌ فقیهان‌ کمک‌ کنند.»(2)

قاضی‌ عبدالعزیز حلبی‌ معروف‌ به‌ ابن‌ بر‌اج‌ (متوفای‌ 481) در کتاب‌ المهذب‌ اذعان‌ دارد که‌ عهده‌داری‌ امر حکومت‌ و اقامة‌ حدود در میان‌ مسلمانان‌ با اعتقاد به‌ مأذون‌ بودن‌ از طرف‌ امام‌ عادل، اشکال‌ ندارد.(3)

صائم کتوم

ولایت‌ مطلقه

ولایت‌ به‌ ولایت‌ تکوینی‌ و تشریعی‌ تقسیم‌ می‌شود. ولایت‌ تکوینی‌ به‌ معنای‌ تصرف‌ در موجودات‌ و امورتکوینی‌ است. روشن‌ است‌ چنین‌ ولایتی‌ از آنِ‌ خداست.

پاوست‌ که‌ همه‌ موجودات، تحت‌ اراده‌ و قدرتش‌ قراردارند. اصل‌ پیدایش، تغییرات‌ و بقای‌ همه‌ موجودات‌ به‌ دست‌ خداست؛ از این‌ رو او ولایت‌ تکوینی‌ بر همه‌ چیز دارد. خدای‌ متعال‌ مرتبه‌ای‌ از این‌ ولایت‌ را به‌ برخی‌ از بندگانش‌ اعطا می‌کند. معجزات‌ و کرامات‌ انبیا و اولیا(ع) از آثار همین‌ ولایت‌ تکوینی‌ است. آنچه‌ در ولایت‌ فقیه‌ مطرح‌ است، ولایت‌ تکوینی‌ نیست.

ولایت‌ تشریعی‌ یعنی‌ اینکه‌ تشریع‌ و امر و نهی‌ و فرمان‌ دادن‌ در اختیار کسی‌ باشد. اگر می‌گوییم‌ خدا ربوبیت‌ تشریعی‌ دارد، یعنی‌ اوست‌ که‌ فرمان‌ می‌دهد که‌ چه‌ بکنید، چه‌ نکنید و امثال‌ اینها. پیامبر و امام‌ هم‌ حق‌ دارند به‌ اذن‌ الهی‌ به‌ مردم‌ امر و نهی‌ کنند. درباره‌ فقیه‌ نیز به‌ همین‌ منوال‌ است. اگر برای‌ فقیه‌ ولایت‌ قائل‌ هستیم، مقصودمان‌ ولایت‌ تشریعی‌ اوست، یعنی‌ او می‌تواند و شرعاً‌ حق‌ دارد به‌ مردم‌ امر و نهی‌ کند.

در طول‌ تاریخِ‌ تشیع‌ هیچ‌ فقیهی‌ یافت‌ نمی‌شود که‌ بگوید فقیه‌ هیچ‌ ولایتی‌ ندارد. آنچه‌ تا حدودی‌ مورد اختلاف‌ فقهاست، مراتب‌ و درجات‌ این‌ ولایت‌ است.
امام‌ خمینی معتقد بودند تمام‌ اختیاراتی‌ که‌ ولی‌ معصوم‌ داراست، ولی‌ فقیه‌ نیز همان‌ اختیارات‌ را دارد. مگر اینکه‌ چیزی‌ استثنا شده‌باشد. امام‌ فرموده‌اند: «اصل‌ این‌ است‌ که‌ فقیه‌ دارای‌ شرایط‌ حاکمیت‌ و در عصر غیبت‌ همان‌ اختیارات‌ وسیع‌ معصوم‌ را داشته‌ باشد، مگر آنکه‌ دلیل‌ خاصی‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ فلان‌ امر از اختصاصات‌ ولی‌ معصوم‌ است.»

صائم کتوم

مقدمه

محتوای بحث ولایت فقیه موضوعی قدیمی است و به آغاز غیبت کبری حضرت ولی عصر (عج) بازمی گردد. عنوان "ولایت فقیه" عنوان جدیدی است و از زمان مرحوم نراقی و در زمان قاجار مطرح شده است. بحث ولایت فقیه را حضرت امام (ره) در کتاب "ولایت فقیه" و نیز در مباحث کتاب بیع به تفصیل بیان کرده اند. امام در کتاب ولایت فقیه فرموده اند: اگر کسی تصور درستی از ولایت فقیه داشته باشد قطعاً آن را تصدیق هم خواهد نمود. به عبارتی افرادی که ولایت فقیه را تکذیب کرده اند تصور درستی از آن در ذهن نداشته اند. در واقع اگر مسئله ولایت فقیه به خوبی تبیین شود بسیاری از شبهات مربوط به آن خود به خود رفع خواهند شد.

ولایت: قیومیت یا حاکمیت

در فقه ولایت حداقل به دو معنا به کار رفته است. یک معنای آن قیمومیت است به این معنا که ولی فقیه قیم مولی علیه است .قیم بودن به این معنا است که مولی علیه اختیاری از خود ندارد و ولایت یک سویه است و قیم یا ولی از مولی علیه اذن نمی گیرد. این شرایط تا زمانی است که مولی علیه به هر دلیلی ناتوان باشد یا اینکه مجنون و سفیه بوده و عقل معاش نداشته باشد. ولی، در این حالت تا هنگامی ولایت دارد که تصمیمات او در جهت مصالح مولی علیه باشد در غیر این صورت ولایت از او سلب خواهد شد حتی اگر پدر یا جد او باشد.

معنای دیگری که در کتب فقهی برای ولایت ذکر شده است عبارت است از "حاکمیت". مفاهیمی همچون احکام الولاه و احکام السلطانیه که در کتب فقهی به کار رفته است به همین معنا اشاره دارند. مرحوم شیخ مفید در کتاب "المقنعه" هنگامی که به مسئولیت اجرای احکام اشاره می کند، ذکر می کند که سلطان مسئول اجرای این احکام است و در توضیح آن منظور از سلطان را اهل بیت عصمت و طهارت و در عصر غیبت فقیه جامع الشرائط معرفی می نماید. نظر علما هم بر این است که معنای صحیح ولایت همین معنای حاکمیت است.

صائم کتوم

(یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم)

برکسى پوشیده نیست که ادیان آسمانى و پیام‏آوران آن‏ها، به ویژه پیامبران اولواالعزم، و در راس آنان پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله همگى یک هدف را تعقیب مى‏کردند و آن نجات انسان از هوا پرستى و پلیدیهاى اخلاقى و نیز رهایى وى از اسارت و بندگى طاغوتها و رساندنش به کمال مطلوب انسانى وکرامت‏هاى نفسانى در سایه توحید و خداپرستى بوده است.

اما این هدف محقق نمى‏شود مگر اینکه در راس جامعه، انسان هایى قرار گیرند که خود نشانه بارز یک انسان کامل بوده و پیاده کننده احکام الهى در بین مردم باشند. چنان‏که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند: الناس على دین ملوکهم .

ماهیت ولایت

گروهى بر آنند که و لایت فقیه از مسایل فقهى و فرعى است و باید در فقه مطرح شود. گروه دیگرى، بر این باورند که مساله ولایت فقیه از سنخ مساله امامت و ولایت ائمه معصومین: بوده و در زمره مسایل کلامى و اعتقادى به شمار مى‏رود. اگرمساله مزبور را فقهى بدانیم از وظیفه فقیه و اقدام براى تصدى ولایت و نیز از وظیفه مردم در قبول ولایت و اطاعت و فرمانبردارى از ولى‏فقیه سخن مى‏رود، ولى اگر آن را کلامى دانستیم از نصب خداوند یا معصومین: بحث‏خواهد شد، بدین بیان که ائمه اطهار: از سوى خداوند در عصر غیبت، فقها را جانشین خود در امور ولایت و سرپرستى دین و دنیاى مردم قرار داده‏اند.

از منظر فقهى امامت و ولایت - چنان که اهل سنت هم مى‏گویند- تکلیف مردمى است و خداوند امر تعیین و انتخاب حاکم مردم را به خودشان واگذار کرده است و آن‏ها اختیار دارند هرکس را که خواستند انتخاب کنند، یا هرکس که خود به این وظیفه قیام کرد از او فرمانبردارى کنند.

گروه دیگرى مى‏گویند: ولایت فقیه با حفظ جنبه‏هاى فقهى‏اش از جایگاه بلندترى بر خوردار است و از مسایل کلامى است و جزء اعتقادات محسوب مى‏شود; خداوند براساس ضرورت حفظ نظام اجتماعى بشر و وجوب هدایت جوامع بشرى در عصر غیبت، منصب امامت و ولایت معصومین: را براى فقهاى واجد شرایط قرار داده و آن‏ها را از سوى امامان معصوم: منصوب به نصب عام کرده است و مردم علاوه بر التزام عملى به فرامین او باید اعتقاد قلبى هم به ولایت آنان داشته باشند.

لذا اگر کسى ولایت، حکومت و فرامین ولى‏فقیه واجد شرایط رهبرى منصوب از جانب امام معصوم علیه السلام را گردن ننهاده و انکار کند مصداق این حدیث امام صادق علیه السلام مى‏شود که:

صائم کتوم

این امر در تغییر اصل پنجاه و هفتم نیز موثر افتاد و علاوه بر این که تنظیم روابط بین قوای سه گانه را در اصل یکصد و دهم در حوزه اختیارات ولی فقه گذاشت, و حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست را به رهبری سپرد, برای این که توهم نشود اختیارات ولی فقه محدود به اصل یکصد و دهم است,‌در اصل پنجاه و هفتم نیز عبارت «ولایت مطلقه» قرار داده شد.

مفهوم ولایت مطلقه

کلمه مطلقه در دو اصطلاح متفاوت کاربرد دارد: یکی در اصطلاح حقوق اساسی و دیگری دراصطلاح فقهی.

مراد ازمطلقه در حقوق اساسی وصفی برای حکومت های خود کامه است که خود را فراتر از هر قانونی و قاعده ای می خواهند و حاکم خود را در چارچوبی به نام قانون محصور و مفید نمی دانند در برابر نظام های مشروطه که حوزه اختیارات حاکم مشروط به حدود و ثغور قانون است.

در اصطلاح علم حقوق و سیاست, حکومت مطلقه در بسیاری از موارد به معنای حکومت استبدادی به کار می رود. یعنی حکومتی که پایبند به اصول قانونی نبوده, هر زمان که بخواهد به حقوق اتباع خود تجاور می نماید.[1]

برخی چنین تصور می کنند که مراد از ولایت مطلقه همان نظام های بی قانون و حکمرانان فراقانون است که در حقوق اساسی مورد اشاره قراردارند و در مقابل آن ها نظام های جمهوری و حاکمان قانون مدار است. بر این اساس گاهی چنین تصور می شود که لفظ «مطلقه», در ولایت مطلقه به معنای رها از هر گونه قید و شرط است و ولایت مطلقه نشانگر حکومتی است که به هیچ ضابطه و قانونی پایبند نیست.

این در حالی است که حتی اعمال ولایت و تصرفات پیامبران و ائمه ـ علیه السلام ـ نیز مقید به قیود و شروط معینی است و مطلق از جمیع جهات نیست و هیچ یک از معصومین نمی تواند مردم را به انجام کار های خلاف شرع امر کرده یا آنان را از انجام واجبات الهی نهی کند.

صائم کتوم

در زمان غیبت امام عصر(صلوات الله علیه) ـ بنا بر نظریه ولایت فقیه ـ رهبرى سیاسى جامعه, قضاوت و رفع خصومات و اختلافات ـ که خود یکى از شوون اداره جامعه است ـ و بیان مسایل شرعى, به فقیهان سپرده شده است.

مردم وظیفه دارند در مسایل شرعى و وظایفى که خداوند بر عهده آنها قرار داده و نیز اداره امور جامعه به آنها مراجعه کنند و حق ندارند از دیگرى پیروى و اطاعت کنند.

در اینجا این سوال قابل طرح است که آیا مردم باید در مسایل شرعى و اداره جامعه به یک فقیه مراجعه کنند و یا اینکه مى توانند فقیهى را براى اداره جامعه برگزینند و در مسایل شرعى از فقیه دیگرى تقلید نمایند؟ و بنا بر فرض اول; آیا مردم باید مجتهدى که در مسایل فقهى از دیگران اعلم است, براى مرجعیت دینى و رهبرى جامعه انتخاب کنند یا باید مجتهدى را که در اداره جامعه از دیگران باکفایت تر است برگزینند و یا به فقیهى مراجعه کنند که در مجموع و با توجه به همه خصوصیات از دیگران اصلح باشد؟

به نظر مى رسد نظریه دوم صحیح باشد و مسلمانان مى توانند, در مسایل شرعى از فقیهى که اعلم از دیگران است تقلید کنند و اداره امور جامعه اسلامى را به فقیه دیگرى که باکفایت تر است بسپارند.

براى اثبات این نظریه به چند دلیل مى توان استناد کرد.

صائم کتوم

با وجود این که در باب هاى گوناگون فقهى از طهارت تا قصاص و دیات با«ولایت» مواجهیم، غالباً تعریف علمیِ جامع و مانع از این مفهوم براى روشن شدن ماهیّت شرعى آن، به وضوحِ لغوى و کاربرد عرفى آن واگذار مى شود تنها در برخى از نوشتارهاى معاصران، به این نکته پرداخته شده است که نمونه هاى مفیدتر آن را در این جا مى آوریم:

1ـ الولایة هى الامارة والسلطنة على الغیر فى نفسه او ماله او امر من اموره;13

2ـ کون زمام امر شئ او زمام شخص بید شخص اخر بحیث یمکنه التصرف فى ذلک الامرو فى ذلک الشخص من اراد و شاء;14

3ـ سلطة مقررّة لشخص تجعله قادراً على القیام باعمال قانونیّة تنفذ من حقّ الغیر.15

تأمّل و اندیشه در تعریف هاى فوق، راهنمایى مفید براى درک ماهیت ولایت فقهى است و نشان مى دهد همان محتواى لغوى و مفاد عرفى است که در این جا به قالب اصطلاح ریخته شده است. بررسى و داورى درباره این تعریف ها موکول به بحث هاى مفصّل است، ولى به نظر مى رسد براى این که بهتر به گوهر مفهوم ولایت شرعى و لوازم و ارکان آن، پى ببریم، جست و جو و استقراى مواردِ ولایت شرعى در فقه بهترین روش است.

اقسام ولایت شرعى

1ـ ولایت بر تجهیز میّت:

تغسیل، کفن و دفن میّت واجب کفایى است که با اذن و نظارت اولیاى میّت انجام مى پذیرد. شارع مقدس این ولایت را براى وارثان میّت جعل کرده است. که مباشرتاً یا تسبیباً مى توانند اعمال ولایت نمایند.16

2ـ ولایت بر فرایض عبادى میّت:

نماز و روزه اى که میّت موفّق به انجام آن نشده است، باید جبران شود. ولایت در انجام این وظیفه بر دوشِ ارشدِ پسران میّت است، او مباشرتاً یا تسبیباً به این وظیفه مى پردازد.17

3ـ ولایت بر برده:

صائم کتوم

آیا«ولایت» در لغت و عرف چه معنا و مفهومى دارد؟ و چه نسبتى با ولایت فقهى دارد؟ و آیا ولایت فقهى، همان محجوریت یا قیمومت است؟ پرسش هایى از این قبیل، توجه اش را مستقیم به مفهوم ولایت مى اندازد و پاسخ مناسب مى طلبد. مقاله حاضر، به دنبال یافتن پاسخ براى چنین پرسش هایى است.

تبیین دقیق مبادى تصوّرى یک نظریه و بررسى مفاهیم کلیدى یک موضوع از مهم ترین بخش هاى هر پژوهش علمى است. وقتى محلّ نزاع تحریر شد و موضوع گفت وگو و حدود و ثغور آن تعیین گردید، بسیارى از شبهه ها و ابهام ها زدوده مى شود و زمینه براى نفى و اثبات و بررسى ادلّه موافقان و مخالفان فراهم مى آید، در غیر این صورت راه براى مغالطه، جدل، نزاع لفظى و دیگر آفات یک بحث علمى گشوده مى شود و روى آوردن وسوسه ها و شبهه ها اجتناب ناپذیر است. بنابراین تحریر محلّ نزاع اولین گام براى هر بحث نظرى و علمى است.

با استقرار نظام جمهورى اسلامى در ایران و طرح نظریّه«ولایت فقیه» توسط امام خمینى به عنوان مبناى نظام و درج آن در قانون اساسى، مباحث علمى وسیعى پیرامون«ولایت فقیه» در محافل گوناگون مطرح گردید و هر گروه و صنفى بر اساس گرایش هاى علمى و سیاسى خویش به این بحث نگریستند و در تبیین و تفسیر آن و شبهه هایى که متوجّه آن مى شود، به گفت وگو و محاوره پرداختند.

در این میان یکى از محورهاى مهم تحقیقى بحث«ولایت فقیه» کاوش از مفاد«ولایت» و محتواى آن به عنوان رکن اصلى این نظریّه است. «ولایت» واژه اى است که علاوه بر کاربرد فراوان لغوى و عرفى، هم در حوزه هاى مختلف علمى مثل کلام، فلسفه، عرفان و فقه مطرح مى شود و هم در کتاب و سنت از واژه هاى رایج است، افزون بر این دو، درخود فقه نیز در باب هاى گوناگون فقه مثل حجر، وصایت،قصاص،مکاسب از آن سخن به میان مى آید.

همین کاربردوسیع موجب مى شود، که جابه جایى در مصداق هاى مختلف این مفهوم رخ نماید و از یک عرصه به عرصه هاى دیگر منتقل شود و چنین پنداشته شود که ویژگى هاى مفهوم ولایت در یک حوزه فکرى، ضرورتاً باید در حوزه هاى دیگر نیز جارى باشد، غافل از آن که این از خواصّ همان حوزه بوده و قابل سرایت به دیگر موارد نیست; مثلاً برخى ولایت را همان قیمومت پنداشتند و گروهى ولایت فقهى را منحصر به ولایت موجود در«کتاب الحجر» دانستند و از این رو شبهاتى را متوجه ولایت فقیه دانستند، در حالى که اشکال بر نظریه نبوده است بلکه شبهه از آن جا سرچشمه گرفته که از مفهوم ولایت در این نظریه، تبیین وافى انجام نپذیرفته است. در نتیجه باید نگرش نو به مفهوم«ولایت» شود. آیا«ولایت» در لغت و عرف چه معنا و مفهومى دارد؟ و چه نسبتى با ولایت فقهى دارد؟ و آیا ولایت فقهى، همان محجوریت یا قیمومت است؟ پرسش هایى از این قبیل، توجه اش را مستقیم به مفهوم ولایت مى اندازد و پاسخ مناسب مى طلبد. مقاله حاضر، به دنبال یافتن پاسخ براى چنین پرسش هایى است.

صائم کتوم