آیا«ولایت» در لغت و عرف چه معنا و مفهومى دارد؟ و چه نسبتى با ولایت فقهى دارد؟ و آیا ولایت فقهى، همان محجوریت یا قیمومت است؟ پرسش هایى از این قبیل، توجه اش را مستقیم به مفهوم ولایت مى اندازد و پاسخ مناسب مى طلبد. مقاله حاضر، به دنبال یافتن پاسخ براى چنین پرسش هایى است.
تبیین دقیق مبادى تصوّرى یک نظریه و بررسى مفاهیم کلیدى یک موضوع از مهم ترین بخش هاى هر پژوهش علمى است. وقتى محلّ نزاع تحریر شد و موضوع گفت وگو و حدود و ثغور آن تعیین گردید، بسیارى از شبهه ها و ابهام ها زدوده مى شود و زمینه براى نفى و اثبات و بررسى ادلّه موافقان و مخالفان فراهم مى آید، در غیر این صورت راه براى مغالطه، جدل، نزاع لفظى و دیگر آفات یک بحث علمى گشوده مى شود و روى آوردن وسوسه ها و شبهه ها اجتناب ناپذیر است. بنابراین تحریر محلّ نزاع اولین گام براى هر بحث نظرى و علمى است.
با استقرار نظام جمهورى اسلامى در ایران و طرح نظریّه«ولایت فقیه» توسط امام خمینى به عنوان مبناى نظام و درج آن در قانون اساسى، مباحث علمى وسیعى پیرامون«ولایت فقیه» در محافل گوناگون مطرح گردید و هر گروه و صنفى بر اساس گرایش هاى علمى و سیاسى خویش به این بحث نگریستند و در تبیین و تفسیر آن و شبهه هایى که متوجّه آن مى شود، به گفت وگو و محاوره پرداختند.
در این میان یکى از محورهاى مهم تحقیقى بحث«ولایت فقیه» کاوش از مفاد«ولایت» و محتواى آن به عنوان رکن اصلى این نظریّه است. «ولایت» واژه اى است که علاوه بر کاربرد فراوان لغوى و عرفى، هم در حوزه هاى مختلف علمى مثل کلام، فلسفه، عرفان و فقه مطرح مى شود و هم در کتاب و سنت از واژه هاى رایج است، افزون بر این دو، درخود فقه نیز در باب هاى گوناگون فقه مثل حجر، وصایت،قصاص،مکاسب از آن سخن به میان مى آید.
همین کاربردوسیع موجب مى شود، که جابه جایى در مصداق هاى مختلف این مفهوم رخ نماید و از یک عرصه به عرصه هاى دیگر منتقل شود و چنین پنداشته شود که ویژگى هاى مفهوم ولایت در یک حوزه فکرى، ضرورتاً باید در حوزه هاى دیگر نیز جارى باشد، غافل از آن که این از خواصّ همان حوزه بوده و قابل سرایت به دیگر موارد نیست; مثلاً برخى ولایت را همان قیمومت پنداشتند و گروهى ولایت فقهى را منحصر به ولایت موجود در«کتاب الحجر» دانستند و از این رو شبهاتى را متوجه ولایت فقیه دانستند، در حالى که اشکال بر نظریه نبوده است بلکه شبهه از آن جا سرچشمه گرفته که از مفهوم ولایت در این نظریه، تبیین وافى انجام نپذیرفته است. در نتیجه باید نگرش نو به مفهوم«ولایت» شود. آیا«ولایت» در لغت و عرف چه معنا و مفهومى دارد؟ و چه نسبتى با ولایت فقهى دارد؟ و آیا ولایت فقهى، همان محجوریت یا قیمومت است؟ پرسش هایى از این قبیل، توجه اش را مستقیم به مفهوم ولایت مى اندازد و پاسخ مناسب مى طلبد. مقاله حاضر، به دنبال یافتن پاسخ براى چنین پرسش هایى است.