چند سال قبل یک دوست جوان و مؤمن نزد من آمد و حاجت حل نشده اى را مطرح کرد.
او گفت: چندى قبل قصد ازدواج کردم، لیکن هر بار با مشکلات و سختی هایى مواجه شدم.
به او گفتم : چون شما نزد کسانى رفته اى که در شأن و مقامت نیستند.
گفت: چنین نیست، و اگر باور نمى کنید شما برایم پا پیش گذار و از یک خانواده در شأن و مقام من برایم خواستگارى کن.
نزد دوستم رفتم که مطمئن بودم به من پاسخ مثبت مى دهد، از او دخترش را براى این جوان مؤمن خواستم، در ابتدا موافقت کرد، و بعد از مدتى گفت : مى خواهم استخاره کنم، و متأسفانه پاسخ منفى داد.
این ماجرا مرا بسیار اندوهگین کرد و دوستم به من گفت : دیدى حق با من بود؟
به او گفتم : خودت را ناراحت نکن، براى برطرف شدن مشکلات بعد از اداى نماز صبح و تعقیبات آن زیارت عاشورا را با صد بار لعن و صد بار سلام بخوان .
شروع به خواندن زیارت کرد، در روز بیست و هفتم خوشحال نزد من آمد و گفت : نزد یکى از خانواده ها رفتم، و موافقت کردند. آنها و من در نهایت رضایت به سر مى بریم و امروز عصر مراسم خواستگارى برگزار مى شود، مى خواهم شما یکى از شاهدان آن باشید.
به او گفتم : پس سیزده روز باقى مانده را فراموش نکن، شما زندگى مشترک خود را به برکت زیارت عاشورا آغاز کردى، و در هر زمانى که با مشکلى در زندگى مواجه شدى براى برطرف شدن آن به زیارت عاشورا متوسل ش، انشاءاللّه حاجت تو بر آورده شود.
داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا علیه السلام
مؤلف: حیدر قنبرى