برخی گمان کردهاند که تئوری ولایت فقیه و اندیشة سیاسی حکومت ولایی از ابداعات فقهای معاصر و یا حداکثر از دوران محقق نراقی به بعد است و فقیهان گذشته به هیچ وجه از ولایت فقیه به مفهوم حکومتداری و زمامداری جامعه سخنی نگفتهاند.
خطای این ادعا با نگاهی گذرا به پیشینة تاریخی بحث ولایت فقیه کاملاً آشکار میگردد بحث نیابت عامه و خاصه حضرت ولی عصر(عج) از آغاز غیبت صغری و کبری در میان شیعیان مطرح بوده است. برای نمونه شیخ مفید (متوفای سال 413 هجری) در باب امر به معروف و نهی از منکر کتاب المقنعه مینویسد:
«اجرای حدود و احکام اسلام به سلطان اسلام است که از ناحیة خداوند منصوب شدهاند و منظور از سلطان، ائمة هدی از آل محمد(ص) یا کسانی که از جانب ایشان منصوب گردیدهاند میباشند و امامان نیز این امر را به فقهای شیعه واگذار کردهاند تا در صورت امکان، مسئولیت اجرائی آن را برعهده گیرند.»(1)
حمزة بن عبدالعزیز دیلمی معروف به سلار دیلمی (متوفای 448) در کتاب مراسم مینویسد:
«اجرای احکام و حدود در میان مردم به فقهأ واگذار شده است و به همة شیعیان دستور داده شده تا در اقامة این امور به فقیهان کمک کنند.»(2)
قاضی عبدالعزیز حلبی معروف به ابن براج (متوفای 481) در کتاب المهذب اذعان دارد که عهدهداری امر حکومت و اقامة حدود در میان مسلمانان با اعتقاد به مأذون بودن از طرف امام عادل، اشکال ندارد.(3)